شهدای کربلا
نوشته شده توسط : سرباز كوچك ولايت

وَلاالْحُرَّ اِذْ آسي زُهَيْرًا عَلي قَسْر
لَمارَتْعَلي سَهلٍ وَ دَكَّتْ عَلي وَعْرٍ
وَ مِنْ مُقْدِم يَلْثَي الاَسِنَهَ بِالصَّدْرِ
 

 

سَعيدَبْنَ عَبَدِاللهِ لا تَنْسِيَنَّهُ
فَلَوْ وَقَفَتْ صَمُّ الْجِبالِ مَكانَهُمْ
فَمِنْ قائم يَسْتَعْرِضُ النَّبْلَ وَجْهُهُ
 

مقتل شهدایی که در حمله اول به شهادت رسیدند

پس شايسته باشد كه آن اشخاصي را كه در حمله اولي شهيد شدند و من بر اسم شريفشان مطلع شدم ذكر كنم و ايشان به ترتيبي كه در مناقب ابن شهر آشوب است اين بزرگوارانند:
نعيم‌ بن ‌عجلان

 

و او برادر نعمان بن عجلان است كه از اصحاب اميرالمومنين عليه السلام و عامل آن حضرت بر بحرين و عمان بوده و گويند اين دو تن با نضر كه برادر سيم است از شجعان و از شعراء بوده‌اند و در صفين ملازمت آن حضرت داشته‌اند.

كه در رجال شيخ ذكر شده.
ثُمَ عُثْمانَ فَارْجِعُوا غارِ مينا
قُتِلوا حينَ جاوَزُوا اصِفّيناً
مِنْهُمْ بِالْعَراءِ مايُدْ فَنُونا
 
اَرْجِعُوا عامِراً وَرَدّوُاَزهًيْرًا
وَارْجِعُوا الحُرَّ وَ ابْنَ قَيْن وَ قَوْماً
اَيْنَ عَمْروٌ وَ اَيْنَ بَشْرٌ وَ قَتْلي
 
، بعضي گفته‌اند كه او بعد از نماز ظهر به مبارزت بيرون و شهيد شده ره.
خَيْرَالْبَريَّهِ فِي الْقُبُورِ
مِنْ‌ فَيْضٍ دَمْعٍ ذي دُروُرٍ
وَالتَّأوٌُّهِ وَالزَّفيرِ
فِي الحَرامِ مِنَ الشّهُوُرِ
وَابْنَيْهِ عَلي حَرّ الْهَجيرِ
تَجْري عَلي لَبَبِ النُّحُورِ
مَعَهُمْ بِجَنّاتٍ وَ حُورٍ
يا فَرْ وَ قُومي فَانْدًبي
وَاَبْكي الشَّهيدَ بِعَبْرَهٍ
وَ ارْثِ الْحُسَيْنَ مَعَ التَّفَجُّع
قَتَلوُا الْحَرامَ مِنَ الاَئمهَ
وَ ابْكي يَزيدَ مُجَدَّلاً
مُتَر مّلينَ دِمائُهُمْ
يا لَهْفَ نَفْسي لَمْ تَفُزْ
است كه از مكه با اهل وعيال خود در خدمت امام حسين عليه السلام بوده و پسرش: عمرو بن جناده بعد از قتل پدر به امر مادرش به جهاد رفت و شهيد شد.
حَسْبي بِبَيْتي في عُلَيْم حَسْبي
وَلَسْتُ بِالْخَوّارِ عِندْالَنّكْبِ
 
اَنْ تُنْكِروُني فَاناَ اْبُن كَلْب
اِنّي امُرَء ذوًمرَّهٍ وَ عَصْبٍ
 

عمران ‌بن ‌كعب ‌بن ‌حارث‌ الاشجعي

حنظله بن عمر والشيباني

ـ قاسط بن زهير و برادرش مقسط و در رجال شيخ اسم والدشان را عبدالله گفته.

كنانه‌بن‌عتيق‌تغلبي

كه از ابطال و قراء و عباد كوفه به شمار رفته.

عمرو بن ‌ضبيعه‌ بن ‌قيس ‌التميمي

و او فارسي شجاع بود، گويند اول با عمر سعد بوده پس داخل شده در انصار حسين عليه السلام.

ضرغامه ‌بن ‌مالك ‌تغلبي

، و بعضي گفته‌اند كه او بعد از نماز ظهر به مبارزت بيرون شد و شهيد گرديد.

عامر بن ‌مسلم ‌العبدي

، و مولاي او سالم از شيعيان بصره بودند و با سيف بن مالك و ادهم بن اميه به همراهي يزيدبن ثبيط و پسرانش به ياري امام حسين عليه السلام آمدند و در حمله اولي شهيد گشتند، و در حق عامر و زهير بن سليم و عثمان بن امير المؤمنين عليه السلام و حر و زهير بن قين و عمرو صيداوي و بشر حضر مي‌فرموده فضل بن عباس بن ربيعه بن الحرث بن عبدالمطلب رضوان الله عليهم در خطاب بني اميه و طعن بر افعال ايشان:

 

سيف بن عبدالله بن مالك العبدي

عبدالرحمن بن عبدالله الارحبي الهمداني

و اين همان كسي است كه اهل كوفه او را با قيس به مسهر به سوي امام حسين عليه السلام به مكه فرستادند با كاغذهاي بسيار روز دوازدهم ماه رمضان بود كه خدمت آن حضرت رسيدند.

 

حباب بن عامر التيمي

از شيعيان كوفه است با مسلم بيعت كرده و چون كوفيان با مسلم جفا كردند حباب به قصد خدمت امام حسين عليه السلام حركت كرده و در بين راه به آن حضرت ملحق شد.

عمروالجندعي

ابن شهر آشوب او را از مقتولين در حمله اولي شمرده ولكن بعض اهل سير گفته‌اند كه او مجروح روي زمين افتاده بوده و ضربتي سخت بر سر او رسيده بود قوم او را از معركه بيرون بردند، مدت يك سال مريض و صاحب فراش بود در سر سال وفات كرد و تاييد مي‌كند اين مطلب را آنچه در زيارت شهداء است: از اصحاب اميرالمومنين عليه السلام و از مجاهدين در خدمتش به شمار رفته بلكه بعضي گفته‌اند كه او حضرت رسول صلي الله عليه و آله را نيز درك كرده. از شجاعان اهل كوفه بوده. از شيعيان مخلصين بوده و با حضرت امام حسين عليه السلام از مكه مصاحبت كرده تا در كربلا. و اين بزرگوار از همان سعادتمندانست كه در شب عاشورا به اردوي همايوني حضرت سيدالشهداء عليه السلام ملحق شدند.
اَلسَّلامُ عَلَي الْمُرَتّثِ مَعَهُ عَمْروُبْنِ عَبْدُاللهِ الْجُنْدُعي.
حلاس (بحاء مهمله كغراب) بن عمر والاذي الراسبي، و برادرش. نعمان بن عمرو از اهل كوفه و از اصحاب اميرالمومنين عليه اسلام بوده، بلكه حارس از سرهنگان لشكر آن حضرت در كوفه بوده.
سوار بن ابي عميرالنهمي در حمله اولي مجروح در ميان كشتگان افتاد او را اسير كردند به نزد عمر سعد بردند. عمر خواست او را بكشد قوم او شفاعتش كردند او را نكشت لكن به حال اسيري و مجروح بود تا ششماه پس از آن وفات كرد مانند موقع بن ثمامه كه او نيز مجروح افتاده بود قوم او را به كوفه بردند و مخفي كردند ابن زياد مطلع شد فرستاد تا او را بكشند قوم او از بني اسد شفاعتش كردند او را نكشت لكن او را در قيد‌آهن كرده فرستاده او را بزاره (موضعي بعمان) موقع از زحمت جراحتها مريض بود تا يك سال پس از آن در همان زاره وفات فرموده، و اشاره به او كرده كميت اسدي در اين مصرع: وِ اِنَّ اَيُوموسي اَسيرٌ مُكَبَّلٌ. (ابوموسي كنيه موقع است). و بالجمله در زيارت شهداء است السَّلامُ عَلَي الْجَريحِ الْمَاْسٌورِ سُوّارِبْنِ اَبي عَميرِ النَّهْمي.

 

عماربن ابي سلامه الدالاني الهمداني

زاهر مولي عمروبن الحمق

جد محمد بن سنان زاهري در سنه شصتم به حج مشرف شده و به شرف مصاحبت حضرت سيدالشهداء عليه السلام نائل شده و در خدمتش بود تا در روز عاشوراء در حمله اولي شهيد گشت.
از قاضي نعمان بصري مرويست كه چون عمروبن الحمق از ترس معاويه گريخت به جانب جزيره و مردي از اصحاب اميرالمومنين عليه السلام كه نامش زاهر بود با او همراه بود، چون مار عمرو را گزيد بدنش ورم كرد، زاهر را فرمود كه حببيم رسول خدا صلي الله عليه و آله مرا خبر داده كه شركت مي‌كند در خون من جن و انس و ناچار من كشته خواهم گشت در اين وقت اسب سواراني كه در جستجوي او بودند ظاهر شدند عمرو به زاهر فرمود كه تو خود را پنهان كن اين جماعت به جستجوي من مي‌آيند مرا مي‌يابند و مي‌كشند و سرم را با خود مي‌برند و چون رفتند تو خود را ظاهر كن و بدن مرا از زمين بردار و دفن كن زاهر گفت تا من تير در تركش دارم با ايشان جنگ مي‌كنم تا آنگاه با تو كشته شوم، عمرو فرمود آنچه من مي‌گويم بكن كه در امر من نفع مي‌دهد خدا ترا زاهر چنان كرد كه عمرو فرموده بود و زنده بماند تا در كربلا شهيد شده ره.

 

جبله بن علي الشيباني
مسعود بن الحجاج التيمي و پسرش عبدالرحمن از شجاعان معروفين بوده‌اند با ابن سعد آمده بود در ايامي كه جنگ نشد بود آمدند خدمت امام حسين عليه السلام سلام كنند بر آن حضرت پس سعادت شامل حالشان شده خدمت آن حضرت ماندند تا در حمله اولي شهيد گشتند.

 

زهير بن بشر الخثعمي.
عمار بن حسان بن شريح الطائي
و پدرش حسان از اصحاب اميرالمومنين عليه السلام بوده و در صفين در ركاب حضرت شهيد شده. و در رجال اسم عمار را عامر گفته‌اند، و از احفاد اوست عبدالله بن احمد بن عامر بن سليمان بن صالح بن وهب بن عامر مقتول به كربلا ابن حسّان و عبدالله مكني است به ابوالقاسم و صاحب كتبي است كه از جمله آنها است كتب قضايا اميرالمؤمنين عليه السلام روايت مي‌كند آنرا از پدرش ابوالجعد احمد بن عامر و شيخ نجايش روايت كرده از عبدالله بن احمد مذكور كه گفت پدرم متولد شد سنه صد و پنجاه و هفت و ملاقات كرد شيخ ما حضرت رضا عليه السلام را در سنه صد و نود و چهار وفات كرد حضرت رضا عليه السلام در طوس سنه دويست و در روز سه شنبه هيجدهم جمادي الاولي و من ملاقات كردم حضرت ابوالحسن ابومحمد عليهماالسلام را و پدرم مؤذن آن دو بزرگوار بود الخ پس معلوم شد كه ايشان بيت جليلي بوده‌اند از شيعه قدس الله ارواحهم.

مسلم بن كثير ازدي

كوفي تابعي گويند از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام بوده و در ركاب آن حضرت در بعضي حروب زخمي و به پايش رسيده بود و خدمت سيدالشهداء عليه السلام از كوفه به كربلاء مشرف شده در روز عاشورا در حمله اولي شهيد شد و نافع مولاي او بعد از نماز ظهر شهيد گرديد.

 

زهير بن سليم ازدي

عبدالله و عبيدالله
ابوجعفر طبري روايت كرده كه جماعتي از مردم شيعه بصره جمع شدند در منزل زني از عبدالقيس كه نامش ماريه بنت منقذ و از شيعيان بود و منزلش مجمع شيعه بود و اين در اوقاتي بود كه عبيدالله بن زياد به كوفه رفته بود و خبر به او رسيده بود از اقبال و توجه امام حسين عليه السلام به سمت عراق، ابن زياد نيز راهها را گرفته و به عامل خود در بصره نوشته بود كه براي ديدبانها جائي درست كنند و ديده بان در آن قرار دهند و راهها را پاسبانان گذارند كه مبادا كسي ملحق به آن حضرت شود پس يزيد بنت ثبيط كه از قبيله عبدالقيس و از آن جماعت شيعه بود كه در خانه آن زن مؤمنه جمع شده بودند، عزم كرد كه به آن حضرت ملحق شود، او را، ده پسر بود، پس با پسران خود فرمود كه كدام از شماها با من خواهيد آمد؟ دو نفر از آن ده پسر مهياي مصاحبت او شدند، پس به آن جماعتي كه در خانه آن زن جمع بودند فرمود كه من قصد كرده‌ام ملحق شوم به امام حسين عليه السلام و اينك بيرون خواهم شد. شيعيان گفتند كه مي‌ترسيم بر تو از اصحاب پسر زياد، فرمود به خدا سوگند هرگاه برسد شتران يا پاهاي ما به جاده، و راه ديگر سهل است بر من وحشتي نيست بر من از اصحاب ابن زياد كه به طلب من بيايند، پس از بصره بيرون شد و از غير راه از بيابان قفر و خالي سير كرد تا در ابطح به امام حسين عليه السلام رسيد، فرود آمد و منزل و مأواي خود را درست كرد پس رفت به سوي رحل و منزل آن حضرت و چون خبر او به حضرت امام حسين عليه السلام رسيد به ديدن او بيرون شد به منزل او كه تشريف برد، گفتند به قصد شما به منزل شما رفت، حضرت در منزل او نشست به انتظار او از آن طرف آن مرد چون حضرت را در جايگاه خود نديد احوال پرسيد، گفتند به منزل تو تشريف بردند، يزيد برگشت به منزل خود، آن جناب را ديد نشسته. پس اين ايه مباركه را خواند: بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ وَ بِذالِكَ فَلْيَفْرَحوُا.
پس سلام كرد به آن حضرت و نشست در خدمتش و خبر داد آن حضرت را كه براي چه از بصره به خدمتش آمده، حضرت دعاي خير فرمود براي او پس با آن حضرت بود تا در كربلا شهيد شد با دو پسرش عبدالله و عبيدالله.
بعضي از اهل سير ذكر كرده‌اند كه وقتي يزيد از بصره حركت كرد عامر و مولاي او سالم و سيف بن مالك و ادهم بن اميه نيز با او همراه بودند و ايشان نيز در كربلا شهيد شدند و در مرثية يزيد و دو پسرانش پسرش عامر بن يزيد گفته:

 

پسران زيدبن ثبيط عبدي بصري.

 

و نيز از اشخاصي كه در اول قتال شهيد شدند:

جَنْدَبِ بْنِ حُجْرِ كِنْدِيّ خَوْلانيّ

است كه از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام به شمار رفته.

 

جَنادَهِ بن كعب انصاري

وسالم بن عمرو.
قاسم بن الحبيب الازدي.
بكر بن حي التيمي.
جوين بن مالك التيمي.
ايمه بن سعد الطائي.
عبدالله بن بشر

كه از مشاهير شجاعان بوده. حامل كتاب مسعود بن عمرو از بصره به خدمت امام حسين عليه السلام رسيد، و رفيقش.

 

بشر بن عمرو.
حجابن بدر بصري

فَعْنَب بن عمرو نمري بصري.
عائذبن مجمع بن عبدالله عائدي

، رضوان الله عليهم اجمعين و ده نفر از غلامان امام حسين عليه السلام، و دو نفر از غلامان اميرالمؤمنين عليه السلام.
و او پدرش تركي بود و خودش كاتب امام حسين عليه السلام، و ديگر. قارب بن عبدالله دئلي كه مادرش كنيز حضرت امام حسين عليه السلام بوده و ديگر منحج بن سهم غلام امام حسين (ع). با فرزندان امام حسين عليه السلام به كربلا آمد و شهيد شد و سعد بن الحرث غلام اميرالمؤمنين عليه السلام و نصر بن ابي نيزر غلام آن حضرت نيز و اين نصر پدرش همان است كه در نخلستان اميرالمؤمنين عليه السلام كار مي‌كرد و حرث بن نبهان غلام حمزه، الي غير ذلك.
مؤلف گويد كه اسامي بعضي از غلامان كه شهيد شده‌اند از اين قرار است:

 

اسلم بن عمرو
و بالجمله چون در اين حمله جماعت بسياري از اصحاب سيدالشهداء عليه السلام شهيد شدند شهادتشان در حضرت سيد الشهداء عليه السلام تاثير كرد پس در آن وقت جناب امام حسين عليه السلام از روي تأسف دست فرا برد و بر محاسن شريف خود نهاد و فرمود شدت كرد غضب خدا بر يهود گاهي كه از براي خدا فرزند قرار دادند، و شدت كرد خشم خدا بر نصاري هنگامي كه سه خدا قائل شدند، و شدت كرد غضب خدا بر عجوس وقتي كه به پرستش آفتاب و ماه پرداختند، و شديد است غضب خدا بر قومي كه متفق الكلمه شدند بر ريختن خون فرزندان پيغمبر خودشان، به خدا سوگند به هيچگونه اين جماعت را اجابت نكنم از آنچه در دل دارند تا گاهي كه خدا را ملاقات كنم و به خون خويش مخضب باشم.
مخفي و مستور نماند كه جماعتي از وجوه لشكر كوفه از دل رضا نمي‌دادند كه با جناب امام حسين عليه السلام رزم آغازند و خود را مطرود دارين سازند، از اين جهت كار مقاتلت به مماطلت مي‌رفت و امر مبارزت به مسامحت مي‌گذشت و در خلال اين حال ارسال رسل و تحرير مكاتيب تقرير يافت و روز عاشورا نيز تا قريب به چاشتگاه كار بدين گونه مي‌رفت، اين هنگام بر مردم ظاهر گشت كه فرزند پيغمبر لباس ذلت در بر نخواهد كرد و عبيدالله بن زياد بغضاي آن حضرت را دست بر نخواهد داشت، لاجرم از هر دو سوي رزم را تصميم عزم دادند.
اول كس از سپاه ابن سعد كه به ميدان مبارزت آمد يسار غلام زياد بن ابيه و سلام غلام ابن زياد بود كه با هم به ميدان آمدند، از ميان اصحاب امام حسين عليه السلام عبدالله بن عمير كلبي به مبارزت ايشان بيرون شد، گفتند تو كيستي كه به ميدان ما آمده‌اي؟ گفت: منم عبدالله بن عمير، گفتند ترا نشناسيم برگرد و زهير بن قين يا حبيب بن مظاهر يا برير را به سوي ما بفرست، و يسار مقدم بر سالم بود، عبدالله با او گفت كه اي پسر زانيه مگر اختيار ترا است كه هر كه بخواهي برگزيني؟ اين بگفت و بر او حمله كرد و تيغ بر او راند و او را در افكند، سالم غلام ابن زياد چون اين بديد تاخت تا يسار را ياري كند، اصحاب امام حسين عليه السلام عبدالله را بانگ زدند كه خويشتن را واپاي كه دشمن رسيد، عبدالله چون مشغول مقتول خويش بود اصغاي اين مطلب نفرمود، لاجرم سالم رسيد و تيغ بر عبدالله فرود آورد عبدالله دست چپ را به جاي سپر وقايه سر ساخت لاجرم انگشتانش از كف جدا شد و عبيدالله بدين زخم ننگريست و چون شير زخم خورده عنان بر تافت و سالم را به زخم شمشير از قفاي يسار بدارالبوار فرستاد پس باين اشعار رجز خواند:

 

پس عمرو بن الحجاج با جماعت خود از سپاه كوفه بر ميمنه لشكر امام حسين عليه السلام حمله كرد، اصحاب امام چون چنين ديدند زانو بر زمين نهادند و نيزه‌هاي خود را به سوي ايشان دراز كردند، خيل دشمن چون رسيدند از سنان ايشان بترسيدند و پشت دادند، پس اصحاب حسين عليه السلام ايشان را تيرباران نمودند بعضي در افتادند و جان دادند و گروهي بخستند و بجستند.
اين وقت مردي از قبيله بني تميم كه او را عبدالله بن حوزه مي‌گفتند رو به لشكر امام حسين عليه السلام آورد و مقابل آن حضرت ايستاد و گفت: يا حسين يا حسين آن حضرت فرمود چه مي‌خواهي؟
قالَ اَبْشِرْ بِالنّارِ فَقالَ كَلاّ اِنّي اَقْدَمُ عَلي رَبٍ رَحيمٍ وَ شَفيع مطاعِ.
حضرت فرمود اين كيست؟ گفتند ابن حوزه تميمي است، آن حضرت خداوند خويش را خواند و گفت: بارالها و او را به سوي آتش دوزخ بكش. در زمان اسب ابن حوزه آغاز چموشي نهاد و او را از پشت خود انداخت چنانكه پاي چپش در ركاب بند بود و پاي راستش واژگونه بر فراز بود، مسلم بن عوسجه جلدي كرد و پيش تاخت و پاي راستش را به شمشير از تن نحسش انداخت پس اسب او دويدن گرفت و سر او بهر سنگ و كلوخي و درختي مي‌كوبيد تا هلاك شد و حق تعالي روحش را به آتش دوزخ فرستاد، پس امر كارزار شدت كرد و از جميع جماعتي كشته گشت.

 

 

برير ين خضير رحمه الله :
برير ين خضير رحمه الله به ميدان آمد و او مردي زاهد و عابد بود و او سيد قراء مي‌ناميدند و از اشراف اهل كوفه از همدانيين بود و اوست خالوي ابواسحق عمرو بن عبدالله سبيعي كوفي تابعي كه در حق او گفته‌اند چهل سال نماز صبح را به وضوي نماز عشا گذارد و در هر شب يك ختم قرآن مي‌نمود، و در زمان او اعبدي از او نبود، و اوثق در حديث از او نزد خاصه و عامه نبود، و او از ثقات علي به الحسين (ع) بود و بالجمله جناب برير چون به ميدان تاخت از آنسوي يزيد بن معقل به نزد او شتافت و با هم اتفاق كردند كه مباهله كنند و از خدا بخواهند كه هر كه به باطل است بر دست آن ديگر كشته شود، اين بگفتند و بر هم تاختند. يزيد ضربتي بر برير زد او را آسيبي نرساند لكن برير او را ضربتي زد كه خود او را دو نيمه كرد و سر او را شكافت تا به دماغ رسيد يزيد پليد بر زمين افتاد مثل آنكه از جاي بلندي بر زمين افتد.
رضي بن منقذ عبدي كه چنين ديد بر برير حمله آورد و با هم دست به گردن شدند و يك ساعت با هم نبرد كردند آخرالامر برير او را بر زمين افكند و بر سينه‌اش نشست رضي استغاثه به لشكر كرد كه او را خلاص كنند. كعب بن جابر حمله كرد و نيزة خود را گذاشت بر پشت برير، برير كه احساس نيزه كرد همچنان بر سينه رضي نشسته بود خود را بر روي رضي افكند و صورت او را دندان گرفت و طرف دماغ او را قطع كرد از آن طرف كعبن بن جابر چون مانعي نداشت چندان به نيزه زور آورد تا در پشت برير فرو رفت و برير را از روي رضي افكند و پيوسته شمشير بر آن بزرگوار زد تا شهيد شد.
راوي گفت رضي از خاك برخاست در حالتي كه خاك از قباي خود مي‌تكانيد و با كعب گفت اي برادر بر من نعمتي عطا كردي كه تا زنده‌ام فراموش نخواهم نمود چون كعب بن جابر برگشت زوجه‌اش يا خواهرش نوار بنت جابر با وي گفت كشتي سيد قراء را هر آينه امر عظيمي به جاي آوردي به خدا سوگند ديگر با تو تكلم نخواهم كرد.

 

 

شهادت وهب عليه الرحمه:

 

وهب بن عبدالله بن حباب كلبي كه با مادر و زن در لشكر امام حسين عليه السلام حاضر بود به تحريص مادر ساخته جهاد شد، اسب به ميدان راند و رجز خواند:

سَوْفَ تَرَوْني وَ تَرَوْنَ ضَرْبي
اُدْرِكُ ثاري بَعْدَ ثارِ صَحْبي
لَيْسَ جِهادي فِي الْوَغي بِاللَّعْبِ
 
اِنْ تَنْكُروُني فَانَا ابْنُ الْكَلْبِ
وَ حَمْلَتي وَصَوْلَتي في الْحَرْبِ
وَ اَدْفَعُ الْكَرْبَ اَمامَ الْكَرْبِ
 
ضَرْبَ غُلامٍ مُؤمِنٍ بِالرَّبّ
 
بِالطَعْنِ فيهِمْ تارَهً وَ الضَّربِ
 
فَاَبْشِري بِالرَّوْحِ وَ الرَّيْحانِ
 
اِلَيْكَ يا نَفْسُ مِنَ الرَّحْمنِ
 
كَيْ ما تَكُونُوا في رِضَي الرَّحْمنِ
في قَصْرِ دُرّ حَسَنِ الْبُنْيانِ
 
صَبْرًا عَلَي الْمَوْتِ بَني قَحْطان
يا اَبَتا قَدْ صِرْتَ فِي الْجِنانِ
 
صَبْرًا عَلَيْها لِدُخُولِ الْجَنَّهِ
يا نَقْسُ لِلرّاحَهِ فَاجْهَدِنَّهُ
 
صَبْرًا عَلَي الاسْيافِ وَالاسِنَّه
وَ حُورِ عَيْن ناعِماتٍ هُنَّهٍ
 
اِنّي لَدَي الْهَيْجاء لَيْتُ مُحْرِج
وَ اَترُكُ الْقَرْنَ لَدَي التَّعَرُّجِ
 
قَدْ عَلِمَتْ سَعْدٌ وَحيُّ مَذْحِج
اَعْلُو بِسَيْفي هامَهَ الْمُدَجّح
 
مِنْ فَرْغِ قَوْمٍ مِنْ ذُري بني اَسَدٍ
وَ كافِرٌ بِدينِ جَبّارٍ صَمَدٍ
 
اِنْ تَسْاَلوُا عنّي فَاِنّي ذُولُبَدٍ
فَمَنْ بَغانا حائِدٌ عَن الرَّشَدِ
 

شهادت سعيد بن عبدالله حنفي رحمه الله

روايت شده كه حضرت سيدالشهداء عليه السلام زهيربن قين و سعيد بن عبدالله را فرمود كه پيش روي من بايستيد تا من نماز ظهر را به جاي آورم ايشان بر حسب فرمان در پيش رو ايستادند و خود را هدف تير و سنان گردانيدند، پس حضرت با يك نيمه اصحاب نماز خوف گذاشت و نيمي ديگر ساخته دفع دشمن بودند، و روايت شده كه سعيد بن عبدالله حنفي در پيش روي آن حضرت ايستاد و خود را هدف تير نموده بود تا روي زمين افتاد و در اين حال مي گفت خدايا لعن كن اين جماعت را لعن عاد و ثمود، اي پروردگار من سلام مرا به پيغمبر خود برسان و ابلاغ كن او را آنچه به من رسيد از زحمت جراحت و زخم چه من در اين كار قصد كردم نصرت ذرية پيغمبر ترا اين بگفت و جان بداد، و در بدن او بغير از زخم شمشير و نيزه سيزده چوبه تير يافتند.

و شيخ ابن نما فرموده كه گفته شده آن حضرت و اصحابش نماز را فرادي به ايماء و اشارت گذاشتند.

مولف گويد: كه سعيد بن عبدالله از وجوه شيعه كوفه و مردي شجاع و صاحب عبادت بود، و در سابق دانستي كه او و هاني بن هاني سبيعي را اهل كوفه با بعضي نامه‌ها به خدمت امام حسين عليه السلام فرستادند كه آن حضرت راحركت دهند از مكه و به كوفه بياورند، و اين دو نفر آخر كس بودند كه كوفيان ايشان را روانه كرده بودند و كلمات او در شب عاشورا در وقتي كه حضرت سيدالشهداء عليه السلام اجازه انصراف داد در مقاتل معتبره مضبوط است و در زيارت مشتمله بر اسامي شهداء مذكور است، و در حق او و مواسه حر با زهير بن قين عبيدالله بن عمر و بدي كندي گفته:

 

حَشَرَنا الله مَعَهُم في المُستَشهدينَ وَ رَزَقْنا مُرافَقَهُم في اَعلا عِليّينَ.

شهادت زهيربن القين رضي الله عنه

راوي گفت زهير بن القين ره كارزار سختي نمود و رجز خواند:

اَذوُدُكُمْ بِالسّّيْفِ عَنْ حُسَيْنٍ
اَضْرِبُكُمْ وَلا اَري مِنْ شَيْنٍ
 

 

اَنَا زُهَيْرٌ وَ اَنَا ابْنُ الْقَيْنِ
اِنَّ حُسَيْناً اَحَدُ السّبْطَيْنِ
 

مقتل نافع بن هلال بن نافع بن جمل رحمه الله

نافع بن هلال يكي از شجاعان لشكر امام حسين عليه السلام بود، تيرهاي مسموم داشت و اسم خود را بر فاق تيرها نوشته بود شروع كرد به افكندن آن تيرها بر دشمن و مي‌گفت:

مَسْمُومَهً تَجْري بِها اَخفْاقُها
وَ النَّفْسُ لايَنْفَعُها اَشْفاقُها
 

 

اَرْمي بِها مُعْلَمَهً اَفْواقُها
لَيْملانَّ اَرْضَها رَشاقُها
 

ديني عَلي دينِ حُسَيْنِ بْنِ عَليِ
فَذاكَ رَأيي و اُلاقي عَمَليً
 

 

اَنّا الْغُلامُ الْيَمَنِيُّ الْجَمَلِيّ
اِنْ اُقْتَلِ الْيَوْمَ فَهذا اَمَلي
 

مقتل عبدالله و عبدالرحمن غفاريان رحمهماالله

اصحاب امام حسين عليه السلام چون ديدند كه بسياري از ايشان كشته شدند و توانائي ندارند كه جلوگيري دشمن كنند عبدالله و عبدالرحمن پسران عروه غفاري كه از شجعان كوفه و اشراف آن بلده بودند خدمت امام حسين عليه السلام آمدند و گفتند:

يا اَبا عَبْدِاللهِ عَلَيْكَ السَّلامُ حازَنَا الْعَدُوُّ اِلَيْكَ.

مستولي شدند دشمنان بر ما و ما كم شديم به حدي كه جلو دشمن را نمي‌توانيم بگيريم لاجرم از ما تجاوز كردند و به شما رسيدند پس ما دوست داريم كه دشمن را از تو دفع نمائيم و در مقابل تو كشته شويم، حضرت فرمود مرحبا پيش بيائيد ايشان نزديك شدند و در نزديكي آن حضرت مقاتله كردند. و عبدالرحمن مي‌گفت:

 

پس مقاتله كرد تا شهيد شد. راوي گفت آمدند جوانان را جابريان سيف بن الحارث بن سريع و مالك بن عبدبن سريع، و اين دو نفر دو پسر عم و دو برادر مادري بودند آمدند برادر من براي چه مي‌گرئيد؟ به خدا سوگند كه من اميدوارم بعد از ساعت ديگر ديده شما روشن شود، عرض كردند خدا ما را فداي تو گرداند به خدا سوگند ما بر جان خويش گريه نمي‌كنيم بلكه بر حال شما مي‌گرييم كه دشمنان دور تو را احاطه كرده‌اند و چاره ايشان نمي‌توانيم نمود، حضرت فرمود كه خدا جزا دهد شما را به اندوهي كه بر حال من داريد و به مواساه شما با بهترين جزاي پرهيزكاران، پس آن حضرت را وداع كردند و به سوي ميدان شتافتند و مقاتله كردند تا شهيد گشتند.

شهادت حنظله بن اسعد

شهادت حنظله بن اسعد

شهدا , تاريخي , تاريخ اسلام , ,
:: برچسب‌ها: شهدای کربلا , مقتل شهدایی که در حمله اول به شهادت رسیدند , مقتل جمعی دیگر از یاران امام حسین (ع) , ,
:: بازدید از این مطلب : 1070

|
امتیاز مطلب : 300
|
تعداد امتیازدهندگان : 89
|
مجموع امتیاز : 89
تاریخ انتشار : 23 آذر 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: